صبح تا آستین برافشانده است


صبح تا آستین برافشانده است

صبح تا آستین برافشانده است


صبح تا آستین برافشانده است

صبح تا آستین برافشانده است


دامن عنبر تر افشانده است

دامن عنبر تر افشانده است
دامن عنبر تر افشانده است
دامن عنبر تر افشانده است
دامن عنبر تر افشانده است
مگر آن عقد عنبرینهٔ شب
مگر آن عقد عنبرینهٔ شب
مگر آن عقد عنبرینهٔ شب
مگر آن عقد عنبرینهٔ شب
مگر آن عقد عنبرینهٔ شب
برگشاده است و عنبر افشانده است
برگشاده است و عنبر افشانده است
برگشاده است و عنبر افشانده است
برگشاده است و عنبر افشانده است
برگشاده است و عنبر افشانده است
روز یک اسبه بر قضا رانده است
روز یک اسبه بر قضا رانده است
روز یک اسبه بر قضا رانده است
روز یک اسبه بر قضا رانده است
روز یک اسبه بر قضا رانده است
و آتش از روی خنجر افشانده است
و آتش از روی خنجر افشانده است
و آتش از روی خنجر افشانده است
و آتش از روی خنجر افشانده است
و آتش از روی خنجر افشانده است
نعل آن نقره خنگ او از برق
نعل آن نقره خنگ او از برق
نعل آن نقره خنگ او از برق
نعل آن نقره خنگ او از برق
نعل آن نقره خنگ او از برق
بر جهان خرمن زر افشانده است
بر جهان خرمن زر افشانده است
بر جهان خرمن زر افشانده است
بر جهان خرمن زر افشانده است
بر جهان خرمن زر افشانده است
رقعه ها داشت چرخ بر چهره
رقعه ها داشت چرخ بر چهره
رقعه ها داشت چرخ بر چهره
رقعه ها داشت چرخ بر چهره
رقعه ها داشت چرخ بر چهره
همه در خاک خاور افشانده است
همه در خاک خاور افشانده است
همه در خاک خاور افشانده است
همه در خاک خاور افشانده است
همه در خاک خاور افشانده است
نقش شب پنج با یک افتاده است
نقش شب پنج با یک افتاده است
نقش شب پنج با یک افتاده است
نقش شب پنج با یک افتاده است
نقش شب پنج با یک افتاده است
گوئی آن مهره ها بر افشانده است
گوئی آن مهره ها بر افشانده است
گوئی آن مهره ها بر افشانده است
گوئی آن مهره ها بر افشانده است
گوئی آن مهره ها بر افشانده است
مرغ صبح از سماع بس کرده است
مرغ صبح از سماع بس کرده است
مرغ صبح از سماع بس کرده است
مرغ صبح از سماع بس کرده است
مرغ صبح از سماع بس کرده است
زانکه دیری است تا پر افشانده است
زانکه دیری است تا پر افشانده است
زانکه دیری است تا پر افشانده است
زانکه دیری است تا پر افشانده است
زانکه دیری است تا پر افشانده است
بلبله در سماع مرغ آسا
بلبله در سماع مرغ آسا
بلبله در سماع مرغ آسا
بلبله در سماع مرغ آسا
بلبله در سماع مرغ آسا
از گلو عقد گوهر افشانده است
از گلو عقد گوهر افشانده است
از گلو عقد گوهر افشانده است
از گلو عقد گوهر افشانده است
از گلو عقد گوهر افشانده است
ساقی آن عنبرین کمند امروز
ساقی آن عنبرین کمند امروز
ساقی آن عنبرین کمند امروز
ساقی آن عنبرین کمند امروز
ساقی آن عنبرین کمند امروز
در گلوگاه ساغر افشانده است
در گلوگاه ساغر افشانده است
در گلوگاه ساغر افشانده است
در گلوگاه ساغر افشانده است
در گلوگاه ساغر افشانده است
ابرش آفتاب بستهٔ اوست
ابرش آفتاب بستهٔ اوست
ابرش آفتاب بستهٔ اوست
ابرش آفتاب بستهٔ اوست
ابرش آفتاب بستهٔ اوست
تا کمند معنبر افشانده است
تا کمند معنبر افشانده است
تا کمند معنبر افشانده است
تا کمند معنبر افشانده است
تا کمند معنبر افشانده است
گوش ها پر نوای داودی است
گوش ها پر نوای داودی است
گوش ها پر نوای داودی است
گوش ها پر نوای داودی است
گوش ها پر نوای داودی است
کز سر زخمه شکر افشانده است
کز سر زخمه شکر افشانده است
کز سر زخمه شکر افشانده است
کز سر زخمه شکر افشانده است
کز سر زخمه شکر افشانده است
نان زرین چرخ دیده است ابر
نان زرین چرخ دیده است ابر
نان زرین چرخ دیده است ابر
نان زرین چرخ دیده است ابر
نان زرین چرخ دیده است ابر
خوش نمک در برابر افشانده است
خوش نمک در برابر افشانده است
خوش نمک در برابر افشانده است
خوش نمک در برابر افشانده است
خوش نمک در برابر افشانده است
نان زرین به ماهی آمد باز
نان زرین به ماهی آمد باز
نان زرین به ماهی آمد باز
نان زرین به ماهی آمد باز
نان زرین به ماهی آمد باز
نمک خوش چه در خور افشانده است
نمک خوش چه در خور افشانده است
نمک خوش چه در خور افشانده است
نمک خوش چه در خور افشانده است
نمک خوش چه در خور افشانده است
در زمستان نمک نبندد و ابر
در زمستان نمک نبندد و ابر
در زمستان نمک نبندد و ابر
در زمستان نمک نبندد و ابر
در زمستان نمک نبندد و ابر
نمک بسته بی مر افشانده است
نمک بسته بی مر افشانده است
نمک بسته بی مر افشانده است
نمک بسته بی مر افشانده است
نمک بسته بی مر افشانده است
نو عروسی است صورت نوروز
نو عروسی است صورت نوروز
نو عروسی است صورت نوروز
نو عروسی است صورت نوروز
نو عروسی است صورت نوروز
که بر آفاق زیور افشانده است
که بر آفاق زیور افشانده است
که بر آفاق زیور افشانده است
که بر آفاق زیور افشانده است
که بر آفاق زیور افشانده است
گنج نوروز هر چه گوهر داشت
گنج نوروز هر چه گوهر داشت
گنج نوروز هر چه گوهر داشت
گنج نوروز هر چه گوهر داشت
گنج نوروز هر چه گوهر داشت
پیش بانوی کشور افشانده است
پیش بانوی کشور افشانده است
پیش بانوی کشور افشانده است
پیش بانوی کشور افشانده است
پیش بانوی کشور افشانده است
صفوة الدین که شه سوار فلک
صفوة الدین که شه سوار فلک
صفوة الدین که شه سوار فلک
صفوة الدین که شه سوار فلک
صفوة الدین که شه سوار فلک
درسم اسبش افسر افشانده است
درسم اسبش افسر افشانده است
درسم اسبش افسر افشانده است
درسم اسبش افسر افشانده است
درسم اسبش افسر افشانده است
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر
بر سرش سعد اصغر افشانده است
بر سرش سعد اصغر افشانده است
بر سرش سعد اصغر افشانده است
بر سرش سعد اصغر افشانده است
بر سرش سعد اصغر افشانده است
مریم مشتری فر است که عقل
مریم مشتری فر است که عقل
مریم مشتری فر است که عقل
مریم مشتری فر است که عقل
مریم مشتری فر است که عقل
جان بران مشتری فر افشانده است
جان بران مشتری فر افشانده است
جان بران مشتری فر افشانده است
جان بران مشتری فر افشانده است
جان بران مشتری فر افشانده است
تحفهٔ بزم اوست مریم وار
تحفهٔ بزم اوست مریم وار
تحفهٔ بزم اوست مریم وار
تحفهٔ بزم اوست مریم وار
تحفهٔ بزم اوست مریم وار
هر چه طوبی به نوبر افشانده است
هر چه طوبی به نوبر افشانده است
هر چه طوبی به نوبر افشانده است
هر چه طوبی به نوبر افشانده است
هر چه طوبی به نوبر افشانده است
آن خدیجه است کز ارادت حق
آن خدیجه است کز ارادت حق
آن خدیجه است کز ارادت حق
آن خدیجه است کز ارادت حق
آن خدیجه است کز ارادت حق
مال و جان بر پیمبر افشانده است
مال و جان بر پیمبر افشانده است
مال و جان بر پیمبر افشانده است
مال و جان بر پیمبر افشانده است
مال و جان بر پیمبر افشانده است
وان زبیده است کز سعادت بخت
وان زبیده است کز سعادت بخت
وان زبیده است کز سعادت بخت
وان زبیده است کز سعادت بخت
وان زبیده است کز سعادت بخت
بهر کعبه سر و زر افشانده است
بهر کعبه سر و زر افشانده است
بهر کعبه سر و زر افشانده است
بهر کعبه سر و زر افشانده است
بهر کعبه سر و زر افشانده است
بر سر هشت خلد مجلس او
بر سر هشت خلد مجلس او
بر سر هشت خلد مجلس او
بر سر هشت خلد مجلس او
بر سر هشت خلد مجلس او
نه فلک هفت اختر افشانده است
نه فلک هفت اختر افشانده است
نه فلک هفت اختر افشانده است
نه فلک هفت اختر افشانده است
نه فلک هفت اختر افشانده است
روز نو چون کبوتر زرین
روز نو چون کبوتر زرین
روز نو چون کبوتر زرین
روز نو چون کبوتر زرین
روز نو چون کبوتر زرین
بر زمین پر اخضر افشانده است
بر زمین پر اخضر افشانده است
بر زمین پر اخضر افشانده است
بر زمین پر اخضر افشانده است
بر زمین پر اخضر افشانده است
بهر آگین چار بالش اوست
بهر آگین چار بالش اوست
بهر آگین چار بالش اوست
بهر آگین چار بالش اوست
بهر آگین چار بالش اوست
هر پری کاین کبوتر افشانده است
هر پری کاین کبوتر افشانده است
هر پری کاین کبوتر افشانده است
هر پری کاین کبوتر افشانده است
هر پری کاین کبوتر افشانده است
جود معروف او به آب حیات
جود معروف او به آب حیات
جود معروف او به آب حیات
جود معروف او به آب حیات
جود معروف او به آب حیات
خاک بر بخل منکر افشانده است
خاک بر بخل منکر افشانده است
خاک بر بخل منکر افشانده است
خاک بر بخل منکر افشانده است
خاک بر بخل منکر افشانده است
ژالهٔ نعمت از هوای سخا
ژالهٔ نعمت از هوای سخا
ژالهٔ نعمت از هوای سخا
ژالهٔ نعمت از هوای سخا
ژالهٔ نعمت از هوای سخا
بانوی ملک پرور افشانده است
بانوی ملک پرور افشانده است
بانوی ملک پرور افشانده است
بانوی ملک پرور افشانده است
بانوی ملک پرور افشانده است
تخم اقبال در زمین بقا
تخم اقبال در زمین بقا
تخم اقبال در زمین بقا
تخم اقبال در زمین بقا
تخم اقبال در زمین بقا
بانوی عدل گستر افشانده است
بانوی عدل گستر افشانده است
بانوی عدل گستر افشانده است
بانوی عدل گستر افشانده است
بانوی عدل گستر افشانده است
گوئی از آتش شهاب فلک
گوئی از آتش شهاب فلک
گوئی از آتش شهاب فلک
گوئی از آتش شهاب فلک
گوئی از آتش شهاب فلک
شعله در دیو کافر افشانده است
شعله در دیو کافر افشانده است
شعله در دیو کافر افشانده است
شعله در دیو کافر افشانده است
شعله در دیو کافر افشانده است
سهم درگاه او خدنگ وبال
سهم درگاه او خدنگ وبال
سهم درگاه او خدنگ وبال
سهم درگاه او خدنگ وبال
سهم درگاه او خدنگ وبال
بر پلنگان صفدر افشانده است
بر پلنگان صفدر افشانده است
بر پلنگان صفدر افشانده است
بر پلنگان صفدر افشانده است
بر پلنگان صفدر افشانده است
نور ایمان او خوی خجلت
نور ایمان او خوی خجلت
نور ایمان او خوی خجلت
نور ایمان او خوی خجلت
نور ایمان او خوی خجلت
بر رخ خلد انور افشانده است
بر رخ خلد انور افشانده است
بر رخ خلد انور افشانده است
بر رخ خلد انور افشانده است
بر رخ خلد انور افشانده است
وقت توقیع، نوش داروی جان
وقت توقیع، نوش داروی جان
وقت توقیع، نوش داروی جان
وقت توقیع، نوش داروی جان
وقت توقیع، نوش داروی جان
زان سر کلک لاغر افشانده است
زان سر کلک لاغر افشانده است
زان سر کلک لاغر افشانده است
زان سر کلک لاغر افشانده است
زان سر کلک لاغر افشانده است
بر عدو زهر و بر ولی مهره است
بر عدو زهر و بر ولی مهره است
بر عدو زهر و بر ولی مهره است
بر عدو زهر و بر ولی مهره است
بر عدو زهر و بر ولی مهره است
هر چه آن مار اسمر افشانده است
هر چه آن مار اسمر افشانده است
هر چه آن مار اسمر افشانده است
هر چه آن مار اسمر افشانده است
هر چه آن مار اسمر افشانده است
دولت بانوان نثار ظفر
دولت بانوان نثار ظفر
دولت بانوان نثار ظفر
دولت بانوان نثار ظفر
دولت بانوان نثار ظفر
بر سر بوالمظفر افشانده است
بر سر بوالمظفر افشانده است
بر سر بوالمظفر افشانده است
بر سر بوالمظفر افشانده است
بر سر بوالمظفر افشانده است
همت بانوان جواهر سعد
همت بانوان جواهر سعد
همت بانوان جواهر سعد
همت بانوان جواهر سعد
همت بانوان جواهر سعد
بر کلاه برادر افشانده است
بر کلاه برادر افشانده است
بر کلاه برادر افشانده است
بر کلاه برادر افشانده است
بر کلاه برادر افشانده است
دولت او که پیکر شرف است
دولت او که پیکر شرف است
دولت او که پیکر شرف است
دولت او که پیکر شرف است
دولت او که پیکر شرف است
آستین بر دو پیکر افشانده است
آستین بر دو پیکر افشانده است
آستین بر دو پیکر افشانده است
آستین بر دو پیکر افشانده است
آستین بر دو پیکر افشانده است
همت او که گوهری گهر است
همت او که گوهری گهر است
همت او که گوهری گهر است
همت او که گوهری گهر است
همت او که گوهری گهر است
دست بر چار گوهر افشانده است
دست بر چار گوهر افشانده است
دست بر چار گوهر افشانده است
دست بر چار گوهر افشانده است
دست بر چار گوهر افشانده است
نعش در پای چار دختر او
نعش در پای چار دختر او
نعش در پای چار دختر او
نعش در پای چار دختر او
نعش در پای چار دختر او
زیور هر سه دختر افشانده است
زیور هر سه دختر افشانده است
زیور هر سه دختر افشانده است
زیور هر سه دختر افشانده است
زیور هر سه دختر افشانده است
از پی آن پسر که خواهد بود
از پی آن پسر که خواهد بود
از پی آن پسر که خواهد بود
از پی آن پسر که خواهد بود
از پی آن پسر که خواهد بود
قرع ها سعد اکبر افشانده است
قرع ها سعد اکبر افشانده است
قرع ها سعد اکبر افشانده است
قرع ها سعد اکبر افشانده است
قرع ها سعد اکبر افشانده است
فال سعد است گفت خاقانی
فال سعد است گفت خاقانی
فال سعد است گفت خاقانی
فال سعد است گفت خاقانی
فال سعد است گفت خاقانی
کز نفس مشک اذفر افشانده است
کز نفس مشک اذفر افشانده است
کز نفس مشک اذفر افشانده است
کز نفس مشک اذفر افشانده است
کز نفس مشک اذفر افشانده است